تقریبا همه اشعار سعدی قشنگ است و هزاربارخواندنی. این یکی از دردانه های بوستان سعدی است که خوب است هزار بار بخوانی و کیفور شوی:
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را / تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
یارِ بارافتاده را در کاروان بگذاشتند / بیوفا یاران که بربستند بار خویش را
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق / دوستان ما بیازردند یار خویش را
همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر / مرهمی بر دل نهد امیدوارِ خویش را
رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی / ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
هر که را در خاک غربت پای در گل مانْد مانْد / گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن / ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را
گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش / قبلهای دارند و ما زیبا نگار خویش را
خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار / من بر آن دامن نمیخواهم غبار خویش را
دوش حورازادهای دیدم که پنهان از رقیب / در میان یاوران میگفت یار خویش را
گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی / ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را
درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود / بِه که با دشمن نمایی حال زار خویش را
گر هزارت غم بود با کس نگویی زینهار / ای برادر تا نبینی غمگسار خویش را
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن / تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را
دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق / تا میان خلق کم کردی وقار خویش را
ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم / هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۱/۲۷ ساعت توسط Abbas Yazdani |
مددکاری جامعه ای ...
ما را در سایت مددکاری جامعه ای دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : communityworkera بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 20:16