جمعیت فربه فرودستان و نهادهای نحیف شده اجتماعی

ساخت وبلاگ

رخدادهایی که نه فقط در چند ماهه اخیر، که در سالهای اخیر در سرزمین مان در حال وقوع اند عوارض فراوان دارند. عوارض سیاسی و اقتصادی اش را به روشنی دیدیم که نه، با استخوانهایمان لمس کردیم. اما عوارض جانبی اجتماعی، فرهنگی بی شماری هم هست که دردش ده ها سال بعد به سراغمان می آید و عجب دردی خواهد داشت. عوارضی که فعالین اجتماعی مانند مددکاران اجتماعی همین امروز هم به روشنی در کار با آسیب پذیرترین مردم در صورت تک تک ایرانان مشاهده می کنند. کشاکش حاکمان و مردمان در "راعی و رعیت" یا " شهروند و دولت" بودن فضا را برای ضعیف ترین طبقات اقتصادی در کشور ناتاب آور ساخته است. زوال اعتماد در قطعات مختلف جامعه به بی اعتمادی در میان اعضای خانواده رسیده است و زوال ارج و قرب قانون میان مردمان از سطح اندام های اساسی کشور گذر کرده به سطح سلولهای بنیادین رسیده است. اصرار ناظمان بر حفظ وضع موجود به هر قیمتی در مقابل اقتضای جامعه برای تغییر، ستون فقرات جامعه را خم کرده است. فکری باید کرد برای این نارضایی که در عموم مردم شکل گرفته و–به قول خواجه نصیر- از اهالی قلم و شمشیر گرفته تا اهالی تجارت و زراعت از وضع موجود مضطرب گردیده اند. فشار مضاعف اما بر گرده گروهی می آید که در قانون گذاری ها برایشان محل از اعراب وجود ندارد. اضطراب موجود در جامعه گریبان همه را گیرانده؛ گروهی برای حفظ ساخته ها یا یافته ها یا بافته هایشان، گروهی برای ارتقایشان، و گروهی برای دینشان درگیرند. در این میانه اما باور کنیم که گروهی برای بقای جانشان درگیرند. گروهی بی نان و نوا، بی هیچ صدایی در گوشه ای به آرامی در حال جان دادن اند. آری جان می دهند گروهی از همان بنی بشر که "اشرف مخلوقات خدایند" و دولتیان یا راعیان یا حاکمان، "مسئول" امنیت و موظف به تأمین شرایط برای سعادتمندی یا توانمندیشان خوانده شده اند. (نگارنده به جد اعتقاد دارد وظیفه "مسئولین" سعادتمندسازی و توانمندسازی نیست بلکه تأمین شرایط برای سعادتمندشدن و توانمندشدن شهروندان است. )

اصرار مردمان بر اصلاح شرایط و ابرام دلتمردان بر حفظ شرایط به دیگرگونگی می انجامد یا نه را من نمی دانم و نمی خواهم بدانم که انتظار امیدوارانه به آینده ای بهتر برایم جذابتر است تا پیشگویی. اما چون روز روشن است که تداوم کشاکش موجود اگر به بن بست بخورد هم به نهادهای شهروندی و هم به نهادهای دولتی ضربه های کاری و جبران ناشدنی می زند. گو اینکه، نهادها نمی میرند و از شکلی به شکلی می شوند اما تغییر نهادها بدون جایگزین شدن متفکرانه، آن هم برای این روزگار پیچیده، تا مدتها گرفتارمان می کند. خانواده، مکتب و مدرسه و حوزه و دانشگاه، دولت، شورا و مجلس، پلیس، رسانه و امروز فضای سایبری همه جزو همین نهادهایند که روز به روز ضعیفتر و نحیفتر می شوند. نهادهایی که مخلوق جوامع بشر و محصول مشترک همه آدمیان، از ساکنین غار تا ساکنین خانه های سایبری است. محصول تلاش همه ساکنین زمین از زمان خلقت تا کنون است و برای همین هم هر ضربه ای که این سالها بر نهادهای اجتماعی کوبیده شده دل تمامشان را به درد می آورد. قدیمیان با فراموش شدن و تحریف شدن در تاریخ و جدیدیان با طغیان و خشم در عیان و نهان. اوضاع فرودستان بی صدا، از همه اینها غم انگیزتر است که حتی زخم هایشان دیده نمی شود- یا نادیدنی نگهداشته می شود. حکومتها در نهایت به مردمان خواهد رسید که وعده حق است. ایرانیان امروز هم مانند جهانیان امروز، بر شهروند بودن و نه فقط ساکن بودن در یک قطعه زمین اصرار دارند و اصرار عالمانه و نه پیروانه دارند. برای این حق از سقوط به طبقه فرودستتر و فرودستترین هم نمی ترسند. بر راعیان است که از این کشاکش دست بردارند و هوشمندانه اقتضای زمانه را دریابند و با همراه شدن با شهروندان، به نیکی به دولتمردی خود ادامه دهند. من که مددکار اجتماعی و در ارتباط با ساکنین جوامع بی صدا کار می کنم، گواهی می دهم که جمعیت فرودستان بی صدا، با شدت در حال ازدیاد است و این جمعیت را از شهروندان وام می گیرد. جمعیت که زیاد شود صدادار می شود و صدایش به گوش راعیان، چندان خوش صدا نخواهد بود. به قول آن شهروند معروف:"از ما گفتن بود، حالا خودتان می دانید و مملکتتان!"

عباسعلی یزدانی

++بخشی از این یادداشت در روزنامه آرمان ملی منتشر شده است++

https://www.armanmeli.ir/fa/Main/Detail/348613

+ نوشته شده در ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ ساعت توسط Abbas Yazdani  | 

مددکاری جامعه ای ...
ما را در سایت مددکاری جامعه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : communityworkera بازدید : 107 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 14:53